در تمام عمرم، به عنوان یک ریاضیدان فعال بودهام و همچنان علاقهمند هستم که ریاضیات را در تحقیقات و آثار خود به کار ببرم. تحصیلاتم در رشته مهندسی و علوم کامپیوتر بوده و در نهایت متوجه شدم که میتوانم علاقهمندیهایم در زمینه بازارهای مالی را ترکیب کنم. بازارهای مالی یک چالش بی پایان برای من به شمار میآیند و علاوه بر این، ترکیبی از علایق من را فراهم میکنند که شامل ریاضیات، منطق، کامپیوتر و پول میشود. این زمینه به من امکان میدهد تا از دانش ریاضیاتی و مهارتهای کامپیوتری خود در تحلیل دادهها، مدلسازی، الگوریتمها و تصمیمگیریهای مبتنی بر منطق بهرهبرداری کنم تا در بازارهای مالی به عنوان یک معاملهگر موفق عمل کنم.
در سال 1995، وقتی که من وارد بازارهای مالی شدم، اولین تمرکزم بر مطالعه حرکت قیمت سهام بود. این باعث شد تا به سمت تحلیل تکنیکال سوق پیدا کنم. در آن زمان، من در تمامی کنفرانسهای مهم بازار شرکت میکردم و کتابهای زیادی درباره بازارها مطالعه میکردم. شانسی داشتم که با برخی از بهترین استادان بازار آشنا شوم و از آنها درباره روشها و تکنیکهای بازار یاد بگیرم. این یک نقطه عطف برای من بود و تصمیم گرفتم معاملهگری را به عنوان شغل خود انتخاب کنم. در طول ۱۲ سال پس از آن، به شدت در مورد بازارهای مالی تحقیق کردم و به صورت تمام وقت با موفقیت معامله میکنم. البته، خطاهای زیادی مرتکب شدهام – و هنوز هم تا به امروز، خطاهایی انجام میدهم. اما من معتقدم که از این خطاها باید درس بگیرم. من فرصت داشتهام تا روشهای معاملاتی خود را در بسیاری از کنفرانسها ارائه کنم و مقالات مختلفی را در نشریات معاملاتی منتشر کنم. به نظرم سرنوشت من این است که به معاملهگری با استفاده از الگوها بپردازم.
در حوزه تئوری بازار، هندسه بازار و معاملهی الگوها، بسیاری از کتابهای برجسته نوشته شدهاند. برخی از تکنیکهای الگوی نموداری نیز به میزان قابل توجهی موفقیت داشتهاند. من از سال 1998 با این تکنیکها معامله میکنم و نتایج آنها را جمعآوری و مستندسازی کردهام. هدفم این بود که یک کتاب مرجع جامع برای معاملات خودم بنویسم. در سال 2005، این مطالب و ایدهها را مستندسازی کرده و آنها را در یک کتاب جمعآوری کردم.
بهترین بخش از جمعآوری ایدهها و نوشتن در مورد این الگوها این است که به طور قابل توجهی درک من از ساز و کار درونی بازارها را افزایش داده و از بسیاری از جهات، تکنیکهای معاملاتی خود را بهبود بخشیده است. کتاب من با عنوان “معامله با الگوهای نموداری به مانند حرفهایها” است. این کتاب تکنیکهای معاملاتی خاص و کاربردی را فراهم میکند و نحوه معامله با آنها را توضیح میدهد. هر یک از الگوها، از منظر یک معاملهگر نوشته شدهاند و بسیاری از تکنیکها مشاهدات و روشهای معاملاتی شخصی خودم هستند. باید توجه داشت که هر الگوی نموداری برای همه معاملهگران مناسب نیست. به عنوان مثال، معاملات مخالف روند یا معامله بر اساس سقف یا کف شکل V، ممکن است برای همه مناسب نباشند. علاوه براین، برخی از نمودارها ممکن است بسیار گیجکننده باشند مانند الگوهای لوزی، و برخی دیگر (مانند الگوی اسب دریایی یا دراگون) ممکن است ناشناخته و بسیار عجیب و غریب به نظر برسند. الگوهای گارتلی و پروانه هم ممکن است بسیار پیچیده باشند.
صرفنظر از اینکه علاقهمند به معامله با کدام الگوها هستید، باید قبل از استفاده از آنها به جزئیات آنها تسلط پیدا کنید. الگوها باید به طور کامل در بازارها، تایم فریمها و در تمام شرایط مختلف بررسی شوند. من تقریباً 12 سال است که آنها را به طور جامع مطالعه میکنم و هنوز هم آنها من را شگفتزده میکنند. من باور دارم تعداد معدودی از این الگوها به طور کامل قابل اطمینان هستند و میتوان با استفاده از خود الگوها و بدون نیاز به حمایت و تأیید از اندیکاتورها یا شرایط دیگر، در هر زمانی با آنها معامله کرد. الگوهای دیگر نیاز به تأیید دارند و معامله کردن با آنها به طور مستقل، کمتر قابل اطمینان است. اینکه بدانیم در چه زمانی باید معامله کنیم، یک جنبه بسیار مهم از آموزش معاملهگری است و میتواند برای موفقیت هر معاملهگری عاملی کلیدی و مهم باشد. من همیشه به خودم یادآوری میکنم که تحلیل تکنیکال، ابزارها و شناخت الگو، تنها بخشی از تحلیل بازار هستند. موفقیت معاملاتی از مهارتهای مهمی مانند تحلیل، نظم در معاملات، اجرا و مدیریت سرمایه ناشی میشود. در این کتاب به تحلیل الگوها و معاملات میپردازم.
چرا این کتاب
کتابهای بسیاری در زمینه تحلیل بازار، تحلیل تکنیکال، تکنیکهای معاملاتی و روشهای مختلف معاملات نوشته شدهاند. این کتابها بسیاری از مفاهیم پیچیده، تئوریهای روانشناسی، سناریوهای “چه میشود-اگر” و آمارهای فوقالعاده را توضیح میدهند. با این حال، به نظر من، در بسیاری از این کتابها به زمان و روش انجام معاملات از “دیدگاه معاملهگر” به درستی پرداخته نشده است. بنابراین، در این کتاب، به جای توضیح جزئیات بیشماری مانند تاریخچه الگوها، مقایسههای تصادفی، آمارهای اثباتنشده یا بیفایده، و یا حتی برخی داستانهای تصادفی، من به بیان دیدگاه معاملهگری میپردازم. بیشتر معاملهگران علاقه دارند بدانند چه چیزی را چگونه باید معامله کنند و میخواهند نقطه ورود، حد ضرر و هدف را درک کنند. این کتاب بر روی این نکات تأکید میکند و جزئیات مربوط به هر الگوی معاملاتی را ارائه میدهد. تقریباً 65 الگوی برجسته، رایج و مهم که در معاملات روزانه استفاده میشود، را مورد بررسی قرار دادهام. من تا جایی که امکان داشته، نویسندگان اصلی برخی از الگوها را ذکر کردهام. البته ممکن است الگوهای دیگری نیز وجود داشته باشند که به طور مکرر ظاهر میشوند، اما در این کتاب به آنها پرداخته نشده است. از بین 65 الگوی ارائه شده در این کتاب، الگوهایی که به آنها علاقهمند هستید را پیدا کنید و بر آنها تسلط پیدا کنید. برای موفقیت، تنها به یک الگو نیاز دارید.
آیا از اوسیلاتورها و اندیکاتورها استفاده نمیشود؟
این کتاب با هدف نشان دادن عملکرد مستقل الگوها طراحی شده است و مثالهای معاملاتی مربوط به هر الگو را ارائه میدهد. در این کتاب از اوسیلاتورها و اندیکاتورهای مبتنی بر مومنتوم استفاده نشده است. مهم این است که خواننده کتاب فقط الگو و رابطه بین کندلهای آن را به طور کامل درک کند و احتمالاً سایر اندیکاتورها میتوانند درک واقعی این الگوها را تحت تأثیر قرار دهند. من در مورد اوسیلاتورها نیز مطالعه کردهام و استراتژیهای فوقالعادهای برای معامله با آنها ساختهام، اما زمانی که فقط بر الگوها تکیه میکنم، نتایج بهتری به دست آوردهام. بنابراین، من هیچ اوسیلاتوری را در این کتاب مطرح نکردهام. منظور من این نیست که اوسیلاتورها و اندیکاتورهای مبتنی بر مومنتوم کار نمیکنند؛ آنها با درستی ذهن و در زمان مناسب، کار میکنند. با این حال، من تعصبی نسبت به الگوهای نموداری دارم و به طور کامل معتقدم که آنها نسبت به اوسیلاتورها و اندیکاتورهای مبتنی بر مومنتوم بسیار قابل اعتمادتر هستند.
آیا در این کتاب از آمار استفاده میشود؟
هیچ الگوی نموداری کامل نیست و الگوهای نموداری نیز در برخی موارد شکست میخورند. اما نکته مهم این است که بدانیم چه زمانی باید با آنها معامله کنیم و چه زمانی باید از آنها پرهیز کنیم. درصد موفقیت و شکست الگوها نیز موضوعی است که در این کتاب به آن پرداخته خواهد شد.
من به عنوان مهندس و ریاضیدان، قدرت و اهمیت آمار را خیلی خوب میفهمم. برای یک معاملهگر، آمار باید عملاً مفید باشد، اما در بیشتر مواقع اینگونه نیست. من بارها شاهد بودهام که آمار اثبات نشدهای به معاملهگران داده میشود، مثلاً گفته میشود اگر منتظر بمانید، 32% احتمال دارد شکست رو به پایین نامعتبر باشد؛ اما اگر منتظر نمانید، متوجه میشوید احتمال نامعتبر بودن شکست رو به پایین 36% است. یا میانگین افزایش 40% است، اما بیشتر احتمال دارد در آینده 12% باشد. یا درصد شکست سقف و کف قیمت که احتمالاً قیمت از آنجا برمیگردد، 33% است. این آمار چه معنایی برای یک معاملهگر دارند؟ من با توجه به اینکه در 12 سال گذشته در دنیای معاملهگری بودهام، میدانم معاملهگران به چه چیزی فکر میکنند و چگونه فکر میکنند. در هنگام معامله، هیچ معاملهگری این آمار را به یاد ندارد و هیچ معاملهگری از این آمار خاص استفاده نمیکند. آیا اگر نرخ بازگشت به جای اینکه 33% باشد، 32% باشد در تصمیم معاملهگر تغییری ایجاد میکند؟ نه، او با توجه به آنچه که میبیند، آنچه که میداند و آنچه که به آن اعتماد دارد معامله میکند. چشمهای او به نقطه ورود، حد ضرر و اهدافش دوخته میشود و به آمار اثبات نشده و بی فایده توجه نمیکنند. بنابراین، من چند تحلیل قابل اطمینان درمورد یک الگو ارائه کردهام و در این کتاب از تحلیل آماری پیچیده اجتناب کردهام.
قالب و ساختار کتاب
دیدگاه
بیشتر مفاهیم این کتاب از «دیدگاه معاملهگری» هستند. بعد از اینکه نشان داده شد یک الگو چگونه تشکیل شده است، به این موضوع میپردازد که «در مرحلۀ بعد چه کاری باید انجام داد».
قالب
هر بخش به نحوی طراحی شده که اطلاعات ذیل را ارائه میکند: مرور مختصر الگو، توصیف ساختار الگو و مثالهای مربوط به معاملۀ الگو با نقطه ورود، حد ضرر و اهداف دقیق
نوع نمودار
بیشتر نمودارهای این کتاب با استفاده از نمودارهای میلهای ارائه شدهاند. همچنین از بعضی از نمودارهای کندل استیک هم استفاده کردهام. همۀ این نمودارها در پلتفرم TradeStation رسم شدهاند.
تایم فریمها
بیشتر مثالها با نمودارهای تیک، دقیقهای و روزانه تهیه شدهاند. من برای توضیح الگوها و مثالها از سهام بورس و قراردادهای آتی E-mini استفاده کردهام.
نرم افزار رسم نمودار
TradeStation Securities
قوانین ورود
در بازارهای دارای روند، تائیدیههای تشکیل الگو برای موفقیت معاملات، مهم هستند. در معاملات خلاف جهت روند، به جز معامله در بعضی از سطوح قیمت، واگرایی، تکمیل ساختار الگو، یا استفاده از حدس و گمان هیچ تائیدیه مشخصی دیگری وجود ندارد. اکثریت الگوهای برگشتی به تائید قیمت از نواحی بازگشت قیمت نیاز دارند. یک تکنیک مهم که من در معاملات خود به کار میبرم، پیدا کردن یک کندل برگشتی است (که هر چه بدنۀ بزگتری داشته باشد، بهتر است) و سپس یک یا دو تیک بالاتر از سقف کندل یا پایینتر از کف کندل وارد میشوم. من با استفاده از این تکنیک ساده به موفقیت قابل توجهی دست یافتهام و در مثالهای این کتاب از این تکنیک استفاده کردهام. برای مثال، اگر من بعد از شکست خط روند به سمت بالا، یک ستاپ «لانگ[1]» پیدا کنم، فقط یک یا دو تیک بالاتر از شکست سقف کندل یک پوزیشن «لانگ» باز میکنم. به همین ترتیب، اگر من بعد از شکست رو به پایین خط روند یک ستاپ «شورت[2]» پیدا کنم، تنها یک یا دو تیک پایینتر از شکست کف کندل وارد معامله «شورت» میشوم. این نقاط ورود فقط در 3 تا 5 کندل بعدی معتبر هستند. فراتر از آن، ستاپ ممکن است محقق نشود و باید در بیشتر موارد از ورود به معامله اجتناب کرد.
قوانین حد ضرر
با توجه به سیگنالهای واضح تائید الگوها، معاملهگران میتوانند از آنها برای انجام معاملات استفاده کنند. موفقیت الگوهای ساختاری به شرایط بازار وابسته است. زمانی که یک الگو به دلیل تغییرات نامعتبر در رفتار قیمت تعطیل میشود، ممکن است موفقیتی نداشته باشد. به عنوان مثال، تشکیل الگوی “فنجان و دسته” در بازارهای نزولی ممکن است نسبت به بازارهای صعودی کمتر موفق باشد. در حال حاضر، در معاملات کوتاهمدت، اغلب حد ضررها را در سطوح مهمی مانند سطوح فیبوناچی، سقف یا کف نوسان اصلی، و سطوح حمایت و مقاومت خط روند قرار میدهم. زمانی که قیمت از این سطوح عبور میکند، ساختار الگو ممکن است شکست بخورد. معامله خارج از این سطوح واقعاً بیمعنی است. بعضی اوقات دامنههای الگو به اندازهای بزرگ است که نسبت سود به زیان ممکن است جذاب نباشد. به همین دلیل، حد ضرر حفاظتی را در نیمی از دامنه الگو در نظر میگیرم. برای الگوهای هارمونیک، من از سطوح فیبوناچی اصلاحی و گسترشی برای تعیین حد ضررها استفاده میکنم.
قوانین هدف
مدیریت حد ضرر و اهداف، به نوعی هنر محسوب میشود. هر الگوی معاملاتی خود دارای اهداف و حد ضررهای خاصی است. قاعده معاملاتی من این است که “هرگز تنها به دلیل یک سطح قیمت (مانند سطوح فیبوناچی، متوسط متحرک، یا سطوح حمایت) وارد یک معامله نشوید، اما همواره باید به دلیل سطوح مهم دیگری از معامله خارج شوید تا سودتان را حفظ کنید.” این قاعده برای تعیین اهداف به خوبی قابل استفاده است. من اغلب اهداف خود را بر اساس بخشی از دامنه موج قبلی (نسبتهای فیبوناچی) یا بر اساس دامنه چند موج قبلی تعیین میکنم. در معاملات بر اساس کانال نیز، هدف معامله بیانگر دامنه کانال و عمق الگوها میشود، مثل الگوی سر و شانه یا سطوح بالا و پایین موجهای قبل از تشکیل الگو.
توجه به فیبوناچی
من تا حد زیاد از نسبتهای فیبوناچی برای تعیین سطوح حمایت و مقاومت در معاملاتم استفاده میکنم. از یک مجموعه خاص از نسبتهای فیبوناچی شامل فیبوناچی گسترشی و فیبوناچی پروجکشن بهره میبرم. اعداد اصلی فیبوناچی که به آنها توجه میکنم، عبارتند از 0.382، 0.5، 0.618 و 0.786 برای فیبوناچی بازگشتی و 1.272 و 1.618 برای فیبوناچی گسترشی. همچنین از اعداد ثانویه فیبوناچی نیز استفاده میکنم که شامل 0.236، 0.886، 2.272 و 2.618 میشوند.
توجه به رابطۀ هارمونیک
نواحی هارمونیک زمانی تشکیل میشوند که نسبتها یا ارقام هارمونیک قیمت، یا محاسباتی که در یک ناحیه خاص انجام میشوند، همگرا باشند. احتمال بالایی وجود دارد که معاملات در این نواحی به عنوان حرکت بازگشتی عمل کنند و از آنجا که این نواحی هارمونیک تعیین شدهاند، میتوان به اطمینان معامله کرد. من در این کتاب از نواحی هارمونیک قیمت به منظور تأکید بر مثالهای خاصی از معاملات استفاده کردهام.
سقفها و کفهای اصلی نوسان
سطوح بازاری که در نواحی اصلی حمایت و مقاومت واقع شده و به عنوان نقاط مهمی مطرح میشوند، با عبارت “سقفهای نوسان[3]” و “کفهای نوسان[4]” شناخته میشوند. فاز حمایت اصلی با مجموعهای از کفهای پایینتر که بعداً به سقفهای بالاتر میانجامند، شکل میگیرد و یک کف نوسان را تشکیل میدهد. همچنین، یک فاز مقاومت با سقفهای بالاتر که بعداً به کفهای پایینتر میآیند، شکل میگیرد و سقف نوسان را تشکیل میدهد. در این کتاب، من برای تعیین هدف اول یا دوم از این نواحی حمایت و مقاومت استفاده میکنم. همچنین، از سقفها و کفهای نوسان به منظور حفاظت از سود استفاده کردهام. بیشتر معاملهگران تمایل دارند که سود خود را در سقف یا کف اصلی نوسان حمایت کنند، زیرا احتمال بالایی برای بازگشت یا توقف قیمت در این سطوح وجود دارد.
پاورقی
[1] Long : لانگ یا خرید
[2] Short : شورت یا فروش
[3] Swing High: سقف نوسان، سوئینگ های: این اصطلاح در تحلیل تکنیکال استفاده میشود. هنگامیکه قیمت یک شاخص یا دارایی قبل از ریزش به نقطۀ اوج خود برسد، از این اصطلاح استفاده میشود. سقف نوسان زمانی تشکیل میشود که سقفی که قیمت به آن رسیده، نسبت به سقف های اطراف ، بالاتر باشد. تشکیل چند سقف نوسان متوالی نشان می دهد که دارایی مورد نظر در یک روند صعودی قرار دارد. سقف نوسان می تواند در یک بازار رِنج یا دارای روند تشکیل شود.
[4] Swing Low: کف نوسان یا سوئینگ لو: کف نوسان یک اصطلاح تحلیل تکنیکال است و زمانی که قیمت یک دارایی یا شاخص در طی یک مدت زمان معین ، که معمولاً کمتر از 20 دوره معاملاتی است، به پایین ترین نقطه خود برسد، از این اصطلاح استفاده میشود.